بی نشان
گریه های مخفیانه
غسل و تشییع شبانه
یک مزار بی نشانه
آتشم زد آتشم زد
مانده ام با چشم گریان
میکشم آه از دل و جان
رفتی و شام غریبان
آتشم زد آتشم زد
تازه دیدم زخم پهلو
تازه دیدم خون بازو
می گذارم وقت غسل پیکر تو سر به دیوار
تازه فهمیدم چه کرده وای من با سینه مسمار