آقای خونه: «خانوم ، پاشو بریم خونه ی مادرم، بهشون سر بزنیم»
خانوم خونه: «من دیگه پامو اونجا نمیزارم» ![]()
آقای خونه: «چرا ؟؟؟!!!» ![]()
خانوم خونه : ( اینجا دلایل مختلفی میتونه وجود داشته باشه ، یا کاملاً منطقی یا کاملاً غیر منطقی یا یه چیزی ما بین این دو تا!!!)
واکنش بعضی از آقایون خونه: « شما خیلی بیجا میکنی نمیای! مگه دست خودته؟ میگم پاشو بریم یعنی پاشو بریم » (احتمالاً بعدش خانوم خونه یا مقاومت نمیکنه و با دلخوری میره یا مقاومت میکنه و دعوا و کتک کاری!!!)![]()
واکنش بعضیای دیگه:« این حرفا همش بهونه است خانوم، تو دلت نمیخواد با فامیل من رفت و آمد کنی هر دفه یه بهونه ای پیدا میکنی!!! نمیای ؟ خب نیا !!! منم دیگه پامو خونه ی هیچ کدوم از فک و فامیلت نمیزارم»

واکنش بعضیای دیگه ی دیگه:« خب نیا، بهتر!!! خودم تنها میرم. بعدش هم دیگه دردسر ندارم که چرا مادرت فلان حرفو زد ؟ چرا خواهرت فلان کارو کرد»![]()
واکنش بعضیای دیگه ی دیگه ی دیگه : ( این دسته از بعضیا احتمالاً چیزی نمیگن ، فقط با دلخوری پا میشن خودشون تنها میرن ، اما کینه به دل میگیرن و منتظر روزی میشن که بتونن جبران کنن)![]()
واکنش بعضیای دیگه ی دیگه ی دیگه ی دیگه : (این گروه هم احتمالاً دیگه چیزی نمیگن ، خودشون هم نمیرن اما دلخوریش تو دلشون میمونه و کجا و کی سر باز کنه ، الله عالم)
![]()
واکنش آقای من : « عزیزم اگه تو باهام نیای ، من دیگه چیزی ندارم که ببرم پزشو بدم»![]()
واکنش من در ظاهر : ![]()
واکنش من در واقع : ( آیکون کسی که داره پشت گوشش مخملی میشه. )![]()




