دارد عبایی قهوه ای بر روی دوشش
محجوب و ساکت گوشه ی سالن نشسته
دارد کتابی را قراءت می کند باز
این دلبر روحانی من، چشم بسته
شرم و حیای چشم هایش.. سر به زیریش
او یک فرشته، پیش من، روی زمین است
روی سرش عمامه ی مشکی ست، یعنی
ذریه ی نسل امیر… بیشتر »