روزها در حال گذر
شب ها در حال عبور
این زمان است که در گذرِ جاری حضورت
قدم می زند در خلقت
و گرنه تا تو که صاحب زمانش هستی ” هستی ”
زمان را ارزشی برای گذشتن نیست
ثانیه ها را
به نامت
به عشقت..
به سبک بالی می گذرانم که غرقم در حضورت
که لبریزم از داشتنت
و تو تمام دارایی منی در زمین
یاد هست ؟
فقط از تو نامی می شناختم و نَسَبی
و آن هم به امام بودنت بود و بس
اما حال:
مرا ببین که چه حوّای بیقراری شده ام برای آدم م
مولای من:
اگر قرار به عشق و عاشقی باشد آن هم به رسم ابتدای خلقت :
من فقط تو را برای عشقبازی انتخاب می کنم
تنها تو را که لایق عاشقانه های خدایی در خلقت
تو که والاترین انسانی در آفرینش
تو که قرارِ خلقت،از ابتدا تا انتها به آرامش نگاهت بسته است
مرا بخوان
مرا بخواه..
اجازه بده کمی در خلوت های عاشقانه ام تنهایی ام را با تو قسمت کنم:
برایت یک دنیا عشق کنار گذاشته ام با دسته ای نرگس
کم است اما به بزرگواری ات قبول کن
که از وقتی تو شدی دارایی ام :
تمام داشتن های دنیا برایم حقیر می آید
این من
این خیابان دنیا
این تو
این مسیر روشن ظهور..
چشم به راهم
نشانه ام دسته ی زیبای نرگسی که در دست دارم
آمدی مرا حتما می بینی